گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
[سوره الکهف [ 18 ]: آیات 25 تا 27




اشاره
وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ وَ ازدَادُوا تِسعاً [ 25 ] قُلِ اللّهُ أَعلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیبُ السَّماواتِ وَ الَأرضِ أَبصِر بِهِ وَ أَسمِع ما لَهُم
وَّ لا یُشرِكُ فِی حُکمِهِ أَحَداً [ 26 ] وَ اتلُ ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِهِ
ٍ
مِن دُونِهِ مِن وَلِی
اي ما أبصره و ما أسمعه- الصیغۀ الثّانیۀ للتعّجب فلک ان أردت أن تتعجّب من « أَبصِ ر بِهِ وَ أَسمِع » 380- مُلتَحَداً [ 27 ] -قرآن- 1
الفرق بین التلاوة و القرائۀ أنّ التّلاوة قرائۀ القرآن متابعۀ و « وَ اتلُ » اّي صدیق و ناصر
ٍ
« وَلِی » علم زید أن تقول ما أعلمه و أعلم به
- 26 -قرآن- 161 - اي ملتجا تلجأ إلیه إن هممت بذلک التبدیل او أن تعدل إلیه عند نزول بلیّۀ. -قرآن- 1 « مُلتَحَ داً » القرائۀ اعم
25 - و مانندند أصحاب کهف در غارشان سیصد سال و نه سال دیگر هم افزودند [و 293- 199 -قرآن- 281 - -171 قرآن- 189
اینکه اشاره بآنست که باعتقاد اهل کتاب سیصد سال مدّت خواب آنها بوده و آن سالهاي شمسی است و سالهاي عرب قمري
بوده است و سال [ صفحه 338 ] قمري نه سال در سیصد سال اضافه بر سال شمسی میباشد و تفاوت بین آنها در هر یکصد سال
سه سال است و بدینجهت فرمود که نه سال دیگر هم افزوند یعنی بحساب سال شمسی سیصد سال در خواب بودند و بحساب
سال قمري سیصد و نه سال در خواب بودند و اینکه از معجزات قرآن است که در جزئیّات حساب هم دقّت شده است که براي
هیچکس مورد اعتراضی باقی نماند- و در تفسیر کاشفی گوید: که در لباب آورده که سیصد سال شمسی بوده و نه سال
برافزودند تا سال قمري شده چه تفاوت بین السنتین در هر سال قریب یازده روز است و بتحقیق سیصد سال شمسی سیصد و نه
سال و دو ماه و نوزده روز قمري باشد [انتهی کلام کاشفی]. و در تفسیر مجمع البیان فرماید: روایت است که یهودي مدّت
درنگ أصحاب کهف را از حضرت علیّ بن أبی طالب سؤال کرد آنحضرت بآنچه در قرآن است جواب فرمود، یهودي گفت
در کتاب ما سیصد سال است حضرت فرمود آنچه در کتاب شماست بسالهاي شمسی است و اینکه در کتاب ماست بسال
قمري است [انتهی کلام مجمع]. 26 - [و اگر أهل کتاب با تو محاجّه کردند و أهل نجران گفتند که سیصد سال درست است و
در باب نه سال دیگر ما را علمی نیست] بگو یا محمّد خداوند بمدّت درنگ [و خواب آنها در غار] داناتر است [و آنست که
در اینکه آیه بآن خبر داده است و هر چه خدا بآن خبر داده است بگیر و آنچه أهل کتاب مدّعی هستند رها کن زیرا خدا أعلم
است] آنچه در آسمانها و زمین از مردم پنهان است علم بآن مختص باوست چقدر بیناست خداي تعالی بهر موجودي و چقدر
شنواست بهر مسموعی، أهل آسمانها و زمین را جز او یار و یاوري نیست که آنها را مدد و یاري کند و خداي تعالی در حکم
خود [از آنچه بآن خبر داده است] أحدي را شریک نمیکند [و غیر او بآنچه در غیب عالم است و تحت حکومت اوست کسیرا
27 - آنچه را از کتاب پروردگارت بتو وحی شده است بخوان [از قضیّه أصحاب کهف و غیر [ دسترس نیست]. [ صفحه 339
آن و بآنچه در قرآن است عمل کن و پیروي نما و سواي آنرا واگذار زیرا حق همانست که در قرآن است] آنچه را خدا در
قرآن بآن خبر داده است تغییرپذیر نیست و تغییر و تبدیلدهندهاي براي کلمات خدا نیست و تو جز خداوند پناهگاه و محیص و
ملجأي نخواهی یافت.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 28 تا 29
اشاره
یُّرِیدُونَ وَجهَهُ وَ لا تَعدُ عَیناكَ عَنهُم تُرِیدُ زِینَۀَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن
ِ
وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی
أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمرُهُ فُرُطاً [ 28 ] وَ قُلِ الحَ قُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا
- لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهلِ یَشوِي الوُجُوهَ بِئسَ الشَّرابُ وَ ساءَت مُرتَفَقاً [ 29 ] -قرآن- 1
جّمع
ِ
« وَ العَشِی » هی الوقت الّذي یمضی بین اذان الصبح و ظهور الشّمس « بِالغَداةِ » اي احبس نفسک « وَ اصبِر نَفسَکَ » 515
49 -قرآن- - 20 -قرآن- 37 - و لا تجاوزهم عیناك. -قرآن- 1 « وَ لا تَعدُ عَیناكَ عَنهُم » عشیۀ و هی ما بین الزّوال إلی الغروب
الفرط المتقدم و المعنی و « فُرُطاً » من جعلنا قلبه غافلا « مَن أَغفَلنا قَلبَهُ » 203 عدا یعدو عدوا جاوز الحد - -123-108 قرآن- 173
اي هیّأنا من العتاد « إِنّا أَعتَدنا » کان أمره تقدّما علی الحقّ و تجاوزا له أو نبذا له وراء ظهره. یقال فرس فرط اي متقدم علی الخیل
« کَالمُهلِ » اي فسطاطها و الفسطاط الخیمۀ « سُرادِقُها » 237 [ صفحه 340 ] و هو الالۀ - 81 -قرآن- 221 - 48 -قرآن- 72 - -قرآن- 24
26 -قرآن- - اي متّکا و اصل الارتفاق نصب المرفق تحت الخدّ. -قرآن- 14 « مُرتَفَقاً » اي کالجسد المذاب و قیل کدردي الزیت
122- -68-56 قرآن- 110
تفسیر معانی:
اشاره
-28 و شکیبا باش [ یا محمّد] و خود را جلیس و همنشین قرار ده با کسانیکه در صبح و شام پروردگار خود را میخوانند [یعنی
از بامداد تا غروب مراقب و مداوم بر نماز و دعا هستند و بکار دیگري نمیپردازند روز خود را بدعاء شروع و بدعاء پایان
میدهند] و خواهان رضاي خدا هستند [و تعظیم خدا و نزدیکی باو را بدون سمعه و ریاء طالبند] و تو از آنان چشم برمدار [و
بغیر آنها از أبناء دنیا نظر مکن] که اراده ظاهر آرایش دنیا را داشته باشی [یعنی مبادا آزمند ایمان آوردن رؤساء و عظماء
مشرکین شوي و طمع در ایمان اتباع و بستگان آنها کنی و براي مجالست با اشراف و توانگران چشم از فقراء و بینوایان مؤمنان
بپوشی] و اطاعت آنکس که ما دل او را از یاد خود غافل کردهایم و او پیرو هواي نفس خویشتن شده و کارش تجاوز از حدّ و
افراط است مکن [و بخواهش آنها فقراء مؤمنین را از خود دور مساز]. و کاشفی گوید: بباید دانست که آنحضرت را هرگز
بدنیا و زینت آن میل نبوده بلکه معنی آیت آنستکه مکن عمل کسی که مائل بزینت دنیاست چه مائل بدنیا از فقر معرض و بر
أغنیاء مقبل باشد. 29 - و بگو [ یا محمّد باین جماعتی که ترا بدور کردن فقراء از دور خود أمر میکنند] آنچه را من آوردهام
یعنی اینکه قرآن حق است و از جانب خداي شما آوردهام [و از پیش خود چیزي نیاوردهام] بنابراین هر کس میخواهد ایمان
بیاورد و هر کس بخواهد باور نکند و کفران نماید [نه ایمان آنها براي خدا سودي دارد و نه کفرشان زیانی و سود و زیان آن
برگشتش بخودشان است] ما هم براي کفّاریکه که بنفس خود ظلم میکنند آتشی مهیّا کردهایم که بر اطراف آنها خیمه زده و
بر آنها احاطه کرده و اطراف آنان را گرفته است [ صفحه 341 ] و اگر [از شدّت تشنگی و حرارت آتش] استغاثه کنند و فریاد
برآورند آبی بداد آنها خواهد رسید که مانند فلزّ گداخته روهاي آنان را [در موقع نزدیکی بدهان] بسوزد و بریان کند و اینکه
آب و شراب بد شرابی است و آرامگاه آنها که آتش است بد منزلگاهی است. آیه در باره سلمان و أبی ذر و صهیب و عمّار و
خبّاب و غیرهم از فقراء أصحاب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده است زیرا [مؤلّفۀ قلوبهم] عیینۀ بن الحصین و اقرع بن
حابس و رفقاي آنها بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمده عرض کردند یا رسول اللّه اگر تو در صدر مجلس بنشینی و
اینکه جماعت را از ما دور کنی که لباس پشمین در بر دارند و از بوي آنها متأذي و متنفّر هستیم ما هم در خدمت تو مینشینیم
و از تو أحکام دین أخذ میکنیم و چیزي جز اینکه جماعت ما را از آمدن بخدمت تو باز نمیدارد و چون اینکه آیه نازل شد
حضرت برخاست و در پی أصحاب رفت و آنها را در آخر مسجد بحال ذکر خداي عزّ و جلّ دید و لذا فرمود: [الحمد للّه
الّذي لم یمتنی حتّی أمرنی أن أصبر نفسی مع رجال من امّتی معکم المحیا و معکم الممات: یعنی شکر خدائیرا که مرا نمیراند
تا اینکه بمن أمر فرمود که با مردانی از امّت خودم خود را جلیس قرار دهم که در زندگی و مرگ با شما باشم].
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 30 تا 31
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضِ یعُ أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلاً [ 30 ] أُولئِکَ لَهُم جَنّاتُ عَدنٍ تَجرِي مِن تَحتِهِمُ الَأنهارُ
یُحَلَّونَ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ یَلبَسُونَ ثِیاباً خُضراً مِن سُندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِکِ نِعمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَت
جمع اسوره « أَساوِرَ » اي جنّات استقرار و اقامۀ. عدن یعدن عدنا أقام به « جَنّاتُ عَدنٍ » [ 357 [ صفحه 342 - مُرتَفَقاً [ 31 ] -قرآن- 1
الغلیظ من الدیباج « إِستَبرَقٍ » ما رقّ من الدّیباج « سُندُسٍ » و اسوره جمع سوار و هو سوار الید بفارسی دست برنجن و النگو
-30 244- 209 -قرآن- 231 - 171 -قرآن- 196 - 84 -قرآن- 161 - 18 -قرآن- 74 - جمع اریکه و هو السّریر. -قرآن- 1 « الَأرائِکِ »
همانا کسانیکه تصدیق بخدا و رسول کردند و کارهاي نیکو و طاعات الهی بجاي آوردند ما مزد کسیکه [از آنها] کردار نیکو
داشته باشد ضایع نمیگذاریم. 31 - براي اینکه جماعت [موصوف بصفت ایمان و عمل صالح] بهشتهاي عدن است [یعنی
اقامتگاههاي دائمی است که در آنها باقی ببقاء خدایند و بقولی عدن در وسط و بطنان بهشت است] که از زیر غرفههاي آنها
نهرها جاري است و آنان بدست برنجنها یا دستوانهاي زرّین آرایش میشوند و لباسهاي سبز از دیباهاي نازك و ضخیم در بر
میکنند و در آن بهشت عدن بر سریر و تختهائی در حجلهها تکیه میزنند [و متنعّم بنعم بیشمار خداوندي هستند] و اینکه مزایا
خوب مزد و نیکو ثوابی براي آنهاست و آن تختها و سرایا نیکو تکیهگاه و منزلگاهی براي آنهاست. و سعدي گوید: قیامت که
بازار مینو نهند || منازل بأعمال نیکو دهند کسیرا که حسن عمل بیشتر || بدرگاه حق منزلت بیشتر بضاعت بچندانکه آري
[ بري || اگر مفلسی شرمساري بري که بازار چندانکه آکندهتر || تهی دست را دل پراکندهتر [ صفحه 343
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 32 تا 36
اشاره
وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَینِ جَعَلنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَینِ مِن أَعنابٍ وَ حَفَفناهُما بِنَخلٍ وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً [ 32 ] کِلتَا الجَنَّتَینِ آتَت أُکُلَها وَ
لَم تَظلِم مِنهُ شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً [ 33 ] وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکثَرُ مِنکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً [ 34 ] وَ دَخَلَ
جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً [ 35 ] وَ ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَۀً وَ لَئِن رُدِدتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیراً مِنها مُنقَلَباً
« تَبِیدَ » اي و لم تنقص منه شیئا « وَ لَم تَظلِم مِنهُ » 17- اي و جعلنا النخل محیطۀ بهما -قرآن- 1 « وَ حَفَفناهُما » 563- 36 ] -قرآن- 1 ]
32 - براي اینکه مردم مثل بزن [و حکایت آن دو 86- 63 -قرآن- 74 - 25 -قرآن- 54 - اي مرجعا. -قرآن- 1 « مُنقَلَباً » اي تفنی
مردي را نقل کن که مردي کافر متموّل همسایه فقیر مؤمنی داشت] و ما براي یکی از آندو [یعنی مرد کافر] دو بستان نصیب
کردیم که از درختهاي تاك پر بود و گرداگرد آنها را درختهاي خرما احاطه کرده بود و در بین آن دو بوستان مزرعهاي قرار
33 - هر یک از دو بستان نتیجه [ دادیم [که نعمت بر او کامل و از انگور و خرما و زراعت هر سه منفعت داشت]. [ صفحه 344
و ثمره خوردنی خود را میداد [از غلّه و میوه] و از آن چیز کم و کاست نمیشد و تمام و کمال بهره میداد- و در بین و وسط دو
باغ نهر آبی منشق ساختیم [که بهر دو آب میداد و آب بدون زحمت و رنج بواسطه نزدیکی بآنها میرسید و بواسطه آب مدام
ثمره و زراعت آندو بحدّ وافی و کامل دست میداد. 34 - و براي اینمرد کافر فوایدي بود [از باغ و غیر باغ و سایر دارائیهاي او]
و برفیق [مؤمن] خود در حالیکه با او محاوره و مجادله و گفتگو میکرد گفت من از تو، هم دارائی بیشتر دارم و هم نفرات
اولاد و قبیله گرامیم بیشتر است [که در حوائج بمن کمک میکنند]. 35 - و داخل باغ خود شد [و رفیق خود را در باغ گردش
میداد و مفاخره میکرد و بواسطه عجب و خودپسندي و کفر و عصیانش] بنفس خود ستم میکرد و میگفت گمان نمیکنم که
هرگز اینکه باغ أبد الدهر فانی شود و از بین برود [ یا اینکه دنیا فناپذیر باشد]. 36 - و گمان نمیکنم که رستاخیزي [بنابر آنچه
موحّدین گویند] موجود باشد [و قیامتی قائم گردد] و بر فرض هم که قیامتی بیاید و من بسوي پروردگارم برگردم در آنجا هم
بهتر از اینکه باغرا خواهم یافت و فرجام کارم در آنروز هم بهتر از امروز خواهد بود.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 37 تا 44
اشاره
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَۀٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلًا [ 37 ] لکِنَّا هُوَ اللّهُ رَبِّی وَ لا أُشرِكُ
بِرَبِّی أَحَداً [ 38 ] وَ لَو لا إِذ دَخَلتَ جَنَّتَکَ قُلتَ ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مالًا وَ وَلَداً [ 39 ] فَعَسی رَبِّی أَن
- [ یُؤتِیَنِ خَیراً مِن جَنَّتِکَ وَ یُرسِلَ عَلَیها حُسباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعِیداً زَلَقاً [ 40 ] أَو یُصبِحَ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیعَ لَهُ طَلَباً [ 41
542 وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیهِ عَلی ما أَنفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیتَنِی لَم أُشرِك بِرَبِّی - قرآن- 1
- [ هُّوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً [ 44
ِ
أَحَداً [ 42 ] وَ لَم تَکُن لَهُ فِئَۀٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَ ما کانَ مُنتَصِراً [ 43 ] هُنالِکَ الوَلایَۀُ لِلّهِ الحَق
أصلها لکن إنّا فحذفت الهمزة « لکِنَّا » أصل النطفۀ الماء القلیل و هی هنا کنایۀ عن ماء الرجل « نُطفَۀٍ » [ 341 [ صفحه 345 - قرآن- 1
ارضا ملساء لا شیء علیها « صَ عِیداً زَلَقاً » اي صواعق جمع حسبانۀ « حُسباناً » اي و هلا « وَ لَو لا » و القیت حرکتها علی نون لکن
« خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها » اي و اهلکت أمواله مأخوذ من أحاط به العدو اي غلبه و أهلکه « وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ » اي غائرا فی الإرض « غَوراً »
بضم و سکون بمعنی العاقبۀ. -قرآن- « خَیرٌ عُقباً » اي النصرة و بالکسر السّلطان و الملک « الوَلایَۀُ » اي و هی ساقطۀ علی سقوفها
- 299 -قرآن- 367 - 251 -قرآن- 275 - 215 -قرآن- 243 - 173 -قرآن- 197 - 152 -قرآن- 163 - 78 -قرآن- 141 - -10-1 قرآن- 69
489- 435 -قرآن- 475 - -393 قرآن- 423
تفسیر معانی:
اشاره
-37 [رفیق مؤمنش او را مخاطب ساخته [و بواسطه انکار معاد او را تکفیر کرده] گفت آیا کافر شدي بآنکس که ترا از خاك
آفرید بعد از آن از نطفه ترا بوجود آورده سپس [از حالی بحالی ترا نقل کرده] تا [ صفحه 346 ] مردي معتدل الخلقه و مستوي
القامهات ساخت. 38 - لکن من [موحّ دم و میگویم] او خداست که پروردگار من است [و خالق و روزي دهنده من اوست و
اگر تو بدنیاي خود افتخار میکنی افتخار من بتوحید است] و در عبادت خودم احدي را با پروردگار خودم شریک قرار نمیدهم
[و توجّهم خالصا تنها باوست زیرا منعم حقیقی اوست و کسی غیر از خدا قادر بر دادن نعمت نیست]. 39 - چرا تو وقتی داخل
بستانت میشوي [و اینکه میوهها و زراعت را مینگري شکر خداي تعالی را بجا نمیآوري] و نمیگوئی آنچه خدا بخواهد میشود
[و هر چند من در جمعآوري و آبادي اینکه باغ زحمت کشیده و تحمّل تعب و رنج نمودهام. ولی اینکه برومندي و آبادي] جز
بحول و قوّه خداوند نیست [و اگر او مشیّتش تعلّق بگیرد همه را از دست من خواهد گرفت و برکت را از آن خواهد برد و
هیچکس را در نعمتی که بدست دارد نیروي نگاهداري آن نیست مگر بنیروي خداوندي و داراي هیچ چیز نیست إلّا ما شاء
اللّه یعنی مگر آنچه را خدا براي او خواسته باشد] اگر [امروز] میبینی مرا که فقیر هستم و از تو کمتر دارائی و عشیره و فرزند
دارم. 40 - امید دارم که خداوند پروردگار من بستانی بهتر از اینکه باغ تو [در اینکه دنیا یا در آخرت] بمن عطا فرماید و بر باغ
تو عذابی از آسمان بفرستد [ یا سرمائی که آنرا سیاه کند و از بین ببرد یا صاعقهاي بیاید و تمام آن را بسوزاند] و برگردد و
زمین صاف بیگیاهی گردد [و سنگلاخی شود که قدم در آن بلغزد و پس از آنکه زمینی سودمند بود زمینی زیانآور شود.
-41 یا آب آن صبحگاهان بزمین فرو رود [که دسترسی بآن نباشد] و هرگز تو قادر نباشی که آنرا بطلبی [ یا اثري از آن باقی
نماند که تو آنرا بجوئی، یا از جاي دیگري غیر آن آب را طلب کنی]. [تا اینجا مناظره و انذار آن رفیق مؤمن تمام شد و سپس
خداي تعالی [ صفحه 347 ] فرماید]. 42 - دارائی و باغ آنمرد کافر از بین رفت و تمامی [بعذابی که رسید] بهبا و هدر رفت و
اینکه کافر صبح کرد در حالتی که کفهاي حسرت و ندامت را براي مالیکه در آن خرج کرده بود بر هم میسود و آن باغ
خالی از اشجار شده و داربستهاي مو فرو ریخته [و جز دیوارهائی از آن باغها نمانده بود] و او میگفت کاشکی که من
بپروردگار خودم شرك نیاورده بودم [و کسیرا در عبادت او و در کار او شریک نمیدانستم]. 43 - و براي اینکه مرد کافر
جماعتی [و یارانی] نبود که عذاب خدائی را از او دفع کنند جز خدا که فقط او قادر بر دفع عذاب است [و او هم یاري کافر
نمیکند چون او بسبب کفر و نافرمانیش استحقاق عذاب را پیدا کرده است] و کسی هم نبود که مانع انتقام خدائی نسبت باو
گردد [ یا آنچه از دست او رفته بود باو بازگرداند]. 44 - در چنین هنگام [که کافر و مؤمن در آن تنازع دارند] نصرت و اعزاز
مختص خداي عزّ و جلّ است [که متولّی أمر بندگان مؤمن خود میباشد و مالک نصرت و فیروزي است براي هر کس که اراده
فرماید] [ یا در چنین حال یعنی در حال زوال نعمت، نصرت فقط مختص خداي حق است و غیر او کسی قادر نیست که مؤمن
را فیروزي دهد و کافر را مخذول سازد] اوست که ثوابش [از هر ثواب دهندهاي اگر باشد] بهتر و فرجام اطاعتش از عاقبت
اطاعت غیر او نیکوتر است. - در تفسیر مجمع البیان در ذیل اینکه آیات روایتی نقل فرموده است گوید: هشام بن سالم و أبان
بن عثمان از امام صادق علیه السّلام روایت کردهاند که آنحضرت فرمود: [عجبت لمن خاف کیف لا یفزع إلی قوله سبحانه
حسبنا اللّه و نعم الوکیل فانّی سمعت اللّه عزّ و جلّ یقول بعقبها- فانقلبوا بنعمۀ من اللّه و فضل لم یمسسهم سوء] یعنی تعجّب
میکنم از کسیکه میترسد [و از [ صفحه 348 ] چیزي بیمناك است] چرا پناه بگفتار خداي سبحانه و آیه حسبنا ... الخ نمیبرد که
فرماید: [خدا ما را کافی است و بهترین ضامن و و کیل ماست] زیرا من شنیدم که خداي عزّ و جلّ در دنبال اینکه آیه فرماید
[آنان برحمت و فضل خدائی نایل شدند و بدي بآنها نرسید]. و نیز فرمود: [عجبت لمن اغتمّ کیف لا یفزع إلی قوله لا إله إلّا
أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین فانّی سمعت اللّه سبحانه یقول بعقبها فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی
المؤمنین] یعنی تعجّب میکنم از کسی که غمّ دارد [و اندوهناك است] چرا پناه بگفتار خداي و آیه لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ... الخ نمیبرد
زیرا شنیدم که در دنبال آن فرماید [ما دعاي او را مستجاب کردیم و او را از غم نجات دادیم و همینطور مؤمنین را نجات
337 و نیز فرمود: [عجبت لمن مکر به کیف لا یفزع إلی قوله و أفوض أمري إلی اللّه إنّ اللّه بصیر بالعباد - میدهیم]. -قرآن- 311
فانّی سمعت اللّه عزّ و جلّ یقول بعقبها فوقیه اللّه سیئات ما مکروا] یعنی تعجب میکنم از کسیکه گرفتار مکر دشمن شده است
چرا پناه بآیه وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَی اللّهِ ... الخ نمیبرد چه شنیدم که خداي عزّ و جلّ در دنبال آن فرماید: [خدا او را از بدیهاي
307 و نیز فرمود: [عجبت لمن أراد الدّنیا و زینتها کیف لا یفزع إلی قوله ما - آنچه مکر کردند نگهداري کرد]. -قرآن- 267
شاء اللّه لا قوّة إلّا باللّه فانّی سمعت اللّه تعالی یقول بعقبها فعسی ربّی أن یؤتین خیرا من حنّتک [و عسی موجبۀ] یعنی تعجّب
میکنم از کسیکه خواهان دنیا و زینت آن است چرا پناه بگفتار خدا و آیه ما شاءَ اللّهُ ... الخ نمیبرد چه من شنیدم که خدا در
عقب آن فرماید امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو بمن عطا کند [و عسی از ناحیه خدا امید فقط نیست و امري واجب و
326 - در تفسیر روح البیان در ذیل اینکه آیات گوید: بدانکه اینکه قصّه مشتمل بر فواید - شدنی است] [انتهی]. -قرآن- 307
بسیاري است که اعظم آن اینستکه توحید و ترك دنیا سبب [ صفحه 349 ] نجات در دارین و شرك و حبّ دنیا سبب هلاك
در دنیا و آخرت است و از وهب بن منبّه منقول است که گفت عالمی از علماي بنی اسرائیل چندین صندوق از کتب علمی
جمع کرده بود خداي تعالی بواسطه پیمبر زمان وحی فرمود که باین عالم بگو اینکه علوم براي تو سودي ندارد هر چند چندین
برابر اینکه صندوقها جمع کنی مادام که در تو سه خصلت باشد حبّ الدّنیا و مرافقۀ الشّیطان و ایذاء المسلم یعنی دوستی دنیا و
رفاقت با شیطان و آزار رسانیدن به مسلمان [انتهی]. و علم در صورتی موجب نجات است که بآنچه وعظ شود عمل شود. و ملّا
در مثنوي گوید: گرچه ناصح را بود صد داعیه || پند را از نی بباید واعیه تو بصد تلطیف پندش میدهی || او ز پندت میکند
پهلو تهی یک کس نامستمع ز استیز و ردّ || صد کس گوینده را عاجز کند ز انبیا ناصحتر و خوشلهجهتر || کی بود که
رفت دمشان در حجر آنچنان دلها که بدشان ما و من || نعتشان شد بل أشدّ قسوة
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 45 تا 49
اشاره
ّ
ِ
وَ اضرِب لَهُم مَثَلَ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناهُ مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الَأرضِ فَأَصبَحَ هَشِیماً تَذرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللّهُ عَلی کُل
شَیءٍ مُقتَدِراً [ 45 ] المالُ وَ البَنُونَ زِینَۀُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا [ 46 ] وَ یَومَ نُسَیِّرُ الجِبالَ
وَ تَرَي الأَرضَ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَ داً [ 47 ] وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ بَل
زَعَمتُم أَلَّن نَجعَلَ لَکُم مَوعِداً [ 48 ] وَ وُضِعَ الکِتابُ فَتَرَي المُجرِمِینَ مُشفِقِینَ مِمّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتابِ لا یُغادِرُ
فَاختَلَطَ بِهِ » [ 817 [ صفحه 350 - صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحصاها وَ وَجَ دُوا ما عَمِلُوا حاضِ راً وَ لا یَظلِمُ رَبُّکَ أَحَ داً [ 49 ] -قرآن- 1
اي مهشوما مفتتا- الهشیم ما یکسر و یحطم من یبس النّبات « هَشِیماً » اي فنما النّبات بسببه و اختلط بعضه ببعض « نَباتُ الَأرضِ
وَ تَرَي الَأرضَ » أعمال البر الباقیۀ « الباقِیاتُ الصّالِحاتُ » اي تفرقه. یقال ذرأه الریح یذروه ذروا فرقه إلی کلّ جهۀ « تَذرُوهُ الرِّیاحُ »
اي صحائف الأعمال و « وَ وُضِعَ الکِتابُ » اي فلم نترك « فَلَم نُغادِر » اي بادیۀ برزت من تحت الجبال لیس علیها ما یسترها « بارِزَةً
36 -قرآن- - یا هلکتنا و الویل کلمۀ عذاب. -قرآن- 1 « یا وَیلَتَنا » اي خائفین و الاشفاق الخوف « مُشفِقِینَ » قیل وضع فی المیزان
492 -قرآن- - 431 -قرآن- 479 - 393 -قرآن- 409 - 320 -قرآن- 377 - 270 -قرآن- 291 - 179 -قرآن- 244 - -92-82 قرآن- 157
537-523
تفسیر معانی:
اشاره
-45 و براي آنها تشبیه کن [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] و یاد آور شو که زندگانی دنیا [و تنعّمات و خوشیهاي آن و
سرعت زوال آنها که نباید بآنها دلخوش و مطمئن و پا بست شد] مانند آبی است که از آسمان [یعنی از طرف بالا و از ابر]
بزمین میرسد و گیاهان زمین بسبب آن بیکدیگر پیوسته میشوند [یعنی نشو و نماي آنها بحدّ کمال میرسد و زمین تازه و خرّم
میگردد] و چون پاسی گذشت [أثر بهجت آن گیاه تمام میشود] و خورد و شکسته میگردد و بادها آنرا پراکنده میسازد و
خداوند بر [بوجود آوردن و نیست کردن یعنی [ صفحه 351 ] انشاء و افناء] هر چیز توانا بوده است. صاحب مجمع در تفسیر
خود گوید: و اینکه مثل براي مردمان متکبّري است که بدارائی خود مغرور گشته و از مجالست با فقراء مؤمنین استنکاف
دارند و خداوند سبحانه بآنها خبر میدهد که خداوند از دنیاي شما اراده بقاء ننموده و مثل آنها مانند گیاهی است که از خود
چیزي ندارد بلکه نیکوئی آن بسبب بارانی است که با او مخلوط میشود و او را برومند میکند و چون باران قطع شود و آب بآن
نرسد خشگ و بیثمر میگردد و در آن دیگر سودي نیست]. و کاشفی گوید: تشبیه کرد زندگانی دنیا را بگیاهی که از آب
باران سبز شود و ببالد و بکمال تمام رسد و وقت آن درآید که از وي نفع گیرند ناگاه آب از او منقطع گردد و خشگ و
بیفایده بماند همچنین آدمی بر آن زندگانی و تازگی که دارد خوش برآید همینکه نامه عمر از عنوان بپایان رسید متقاضی
اجل در آمده نهال نهاد را بصرصر فنا خشگ سازد و خرمنهاي آرزو را بباد نیستی دهد. بهار عمر بسی دلفریب و رنگین است
|| ولی چه سود که دارد خزان مرگ از پی و در مثنوي معنوي آمده: همچنین دنیا اگرچه خوش شکفت || بانگ هم زد
بیوفائی خویش گفت اي ز خوبیّ بهاران لب گزان || بنگر آن سردي و زردي خزان کون میگوید بیا من خوش پیام || و آن
فسادش گوید او من لا شیام کودکی از حسن شد مولاي خلق || بعد فردا شد خرف رسواي خلق 46 - دارائی دنیا و پسران
[که بآنها افتخار میکنید و بآنها خود را مزیّن میدانید] آرایش زندگانی دنیا میباشند [و در آخرت از آندو شما را سودي نیست
چه باندك زمانی هر دو هدف زوال و تلف خواهند شد] و طاعات نسبت بخدا و حسنات شماست که ثمرات آن أبد الاباد
باقی است و فناپذیر نیست و در نزد پروردگار تو ثوابش بیشتر و مزدش بهتر و امیدواري بآن از امیدواري بآن از امیدواري و
آرزومندي [ صفحه 352 ] بمال و فرزند نیکوتر است]. [روي أنس بن مالک عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله أنّه قال لجلسائه
فانّهن « سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر » خذوا جنّتکم قالوا أحضر عدوّ قال خذوا جنّتکم من النّار قولوا
المقدّمات و هن المجیبات و هن المعقّبات و هنّ الباقیات الصّالحات] و رواه أصحابنا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام عن آبائه علیه
السّلام]. انس بن مالک از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که بحاضرین مجلس خود فرمود سپرهاي خود را
بدست بگیرید، عرض کردند آیا دشمنی رو کرده است فرمود: سپري براي آتش دوزخ بگیرید بگوئید [سبحان اللّه و الحمدللّه
و لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر] زیرا اینکه ذکرها مقدّمات و مجیبات و معقّبات و باقیات الصّالحات میباشند [و أصحاب ما آنرا از
امام صادق از پدرانش علیهم السّلام روایت کردهاند [نقل از مجمع البیان]. و در کتاب إبن عقده است که حضرت أبا عبد اللّه
امام صادق علیه السّلام بحصین بن عبد الرّحمن فرمود: یا حصین لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقیات الصّالحات یعنی اي حصین
دوستی ما را کوچک مشمار که آن از باقیات صالحات است قال یابن رسول اللّه ما أستصغرها و لکن أحمد اللّه علیها یعنی
عرض کرد اي پسر پیمبر خدا، من آنرا کوچک نمیشمارم بلکه خدا را بر آن سپاسگزارم. 47 - و بیاد آنها آور روزي که ما
کوهها را از جاهاي خود برمیکنیم [و یا کوهها را بر روي زمین سیر و حرکت میدهیم چنانکه ابرها را در آسمان بحرکت
میآوریم و سپس آنها را هباء منثورا یعنی مانند خاك و غبار پراکنده میسازیم] و میبینی زمین را که ظاهر و آشکار شده است
[یعنی بر سطح آن چیزي از کوه یا بناء یا درختی نیست که آنرا بپوشاند و از چشم بینندگان نقطهاي از آن مستور باشد] و
آنمردم را از قبورشان برمیانگیزانیم و در صحراي محشر گرد میآوریم [و در ایستگاه قیامت آنها را جمع و متوقّف میسازیم
[و هیچکس از [ صفحه 353 ] آنها را و هیچ فردي را فروگذار نمیکنیم. 48 - و محشورین عرضه میشوند بر پروردگار تو صف
بسته [هر زمره و امّتی در یک صف یا صفی بعد صف مانند صفهاي نماز یا مانند لشکري که در موقع سان در برابر سلطان
حاضر میشوند تا در باره آنها فرمان دهد] [و بآنها گفته میشود] بتحقیق و راستی پیوست که شما را آوردیم و حاضر ساختیم
[در موضعی که در آن جز ما کسی حاکم نیست و شما ناتوان و فقیر و زبون هستید] همچنان که در ابتداي آفرینش آوردیم و
مالک چیزي نبودید [و اینک هم مالک چیزي نیستید و آنچه در دنیا از أموال و اولاد و خدم بدست آوردید اینک با شما
نیستند که براي شما سودي دهند] بلکه شما [همان کسانی هستید] که میپنداشتید [در دار دنیا] که موعدي و وعدهگاهی براي
بعث و حساب و جزاء در روز رستاخیز براي شما قرار ندادهایم [و اینک همان وقت و موعدي است که بزبان پیمبران بشما
وعده داده بودیم]. از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمودند مردم در روز قیامت عریان و پابرهنه از قبور
خارج و محشور میشوند عایشه عرض کرد یا رسول اللّه آیا مردم از یکدیگر شرم نخواهند کرد! بپاسخ فرمود آنروز هر کس
بخود مشغول است و کار سختتر از اینکه است که کسی بدیگري توجه نماید و نظر کند]. 49 - و صحیفههاي أعمال براي
حساب [در دست آنها] نهاده میشود و لذا میبینی بزهکاران را ترسان از آنچه در آن دفاتر حساب مینگرند [و کردارهاي زشت
خود را در آنها میخوانند] و [چون بر نقیر و قطمیریکه در آنها ثبت شده واقف میگردند بشگفت آمده] و میگویند اي واي بر ما
اینکه نوشته چیست! که کوچک و بزرگی را از گناهان فروگذار نکرده است مگر اینکه آنرا شماره کرده و ثبت و ضبط نموده
است و آنچه را از أعمال زشت کردهاند در آن کتاب حاضر و ثبت شده مییابند [و یا جزاء آن أعمال را موجود مییابند] و
پروردگار تو باحدي از آنها ظلم نمیکند [یعنی نه از ثواب نیکوکار کم میگذارد و نه بر [ صفحه 354 ] عذاب بزهکار چیزي
میافزاید]. حافظ گوید: دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر || کاي نور چشم من بجز از کشته ندروي و سعدي گوید:
کنون وقت تخم است اگر پروري || گر امیدواري که خرمن بري بشهر قیامت مرو تنگدست || که وجهی ندارد بغفلت
نشست مکن عمر ضایع بافسوس و حیف || که فرصت عزیز است و الوقت سیف - عایشه گوید روزي نشسته بودم زنی بر من
وارد شد که دست خود را در آستین پوشانیده بود گفتم اي زن چرا دست خود را از آستین بیرون نمیکنی گفت یا ام المؤمنین
از من مپرس همانا مرا پدر و مادري بود. پدرم صدقه دادن را خوش داشت و مادرم از دادن صدقه خوش نداشت بلکه دشمن
داشت و ندیدم او را که جز بقطعه پیهی یا جامه کهنهاي صدقه بدهد و چون هر دو مردند در خواب دیدم که قیامت برپاست
مادرم در بین خلق ایستاده و قطعه کهنهاي بر عورت گرفته و قطعه پیهی را میلیسد و فریاد وا عطشا برداشته و پدرم را دیدم که
بر کنار حوض ایستاده و آب میدهد چون صدقهاي را مانند آب دادن دوست نداشت قدحی از او گرفتم بمادرم دادم چون
نوشید ندائی از بالا شنیدم که هر که او را آب داد دستش شل باد چون بیدار شدم دست خود را شل دیدم [روح]. [ صفحه
[355
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 50 تا 52
اشاره
فَّفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِ ذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم
ِ
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن
[ لَکُم عَدُوٌّ بِئسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلًا [ 50 ] ما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماواتِ وَ الَأرضِ وَ لا خَلقَ أَنفُسِهِم وَ ما کُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّینَ عَضُداً [ 51
الفسق « فَفَسَقَ » 497- وَ یَومَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً [ 52 ] -قرآن- 1
اي « مَوبِقاً » اي عونا أعتضد به اي أتقوّي به « عَضُداً » اي ما أحضرتهم « ما أَشهَدتُهُم » اي متولّی امورکم « أَولِیاءَ » الخروج و العصیان
163 خداوند تعالی موضوع خلق آدم و - 115 -قرآن- 153 - 88 -قرآن- 106 - 50 -قرآن- 71 - 12 -قرآن- 39 - مهلکا. -قرآن- 1
سجود ملائکه و امتناع إبلیس را در مواضع مختلفه تکرار فرموده و در هر موضعی براي مقدّمه اموري است که مقصود بیان
آنها در آن محالّ است و در اینجا پس از آنکه مفتخرین و متکبرین را تشنیع فرمود و أعمال آنها را زشت شمرد تقریر میفرماید
که عمل متکبّر و مغرور بدنیا از سنن إبلیس است و لذا بیان میفرماید که:] 50 - [و بیاد آنها آور یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله]
هنگامیرا که بفرشتگان گفتیم سجده کنید بآدم [سجده تکریم نه سجده عبادت] و لذا فرشتگان سجده کردند جز إبلیس که
چون از جنّیان بود [و از جنس فرشتگان نبود] از فرمانبري أمر پروردگار خودش بیرون رفت [و سجده نکرد زیرا اگر از
فرشتگان بود مطیع و معصوم بود و سجده میکرد] [با اینحال آیا شما مشرکین] شیطان را و ذریّه او یا پیروان او را بجاي من [که
خداي خالق و رازق شما هستم] تبدیل میکنید و آنها را ولیّ أمر و مطاع و صاحب اختیار خود قرار میدهید و حال آنکه تمام
آنها [یعنی شیطان و بستگانش] دشمنان شما هستند [و عاقل بخرد نمیسزد که دشمن خود را مولی و ولیّ امر خود قرار دهد] و
إبلیس و ذریّه او براي ظالمان و ستمکاران بد بدلی هستند [یعنی چون اطاعت شیطان کنند بد بدلی بجاي پرستش [ صفحه
356 ] پروردگار خودشان اتّخاذ کردهاند و یا طاعت شیطان بد بدلی از طاعت رحمان براي ستمکاران است]. 51 - من إبلیس و
ذریّه او را [ یا اینکه گروه مشرکین و کفّار را] نه در موقع آفرینش آسمانها و زمین و نه در موقع آفریدن خود آنها حاضر
نکردم [و از آنها براي اینکار استعانت ننمودم و همچنین از بعضی براي خلق بعض دیگر یاري نجستم] و من گمراهان را و
گمراهکنندگان مردم را [که شیاطین و تابعین آنها باشند] بکمک و اعتضاد خود نگرفتهام [بآنها علمی نبخشیدهام که بدانند
خلقت اشیاء چگونه است پس از کجا و بچه جهت شما پیروي آنها را میکنید و آنها را أولیاء خود قرار میدهید]. 52 - و روز
قیامت خداوند بمشرکین و بتپرستان گوید شریکهائی که در دنیا براي من قرار میدادید و شرکاء من میپنداشتید بخوانید و
صدا کنید [تا از شما عذاب را دور کنند] لذا آنها هم شرکاء را میخوانند ولی آنها جوابی بآنان نمیدهند [و سودي براي آنها
ندارند] و ما بین مؤمنین و کافرین وادي و شکاف عمیقی قرار میدهیم و یا بین معبودین و پرستندگان آنها حاجز و مانعی
برقرار میسازیم [و آنها را که معبود خود میپنداشتند [مانند ملائکه و مسیح و عزیر] در بهشت داخل میکنیم و خود آنها را
بآتش میأفکنیم که بین آنها فاصله باشد. یا تواصل و پیوستگی آنها را در دنیا موبق یعنی محلّ هلاکت آنها در آخرت قرار
[ میدهم و وصلت و دوستی آنها سبب هلاکت آنها در آخرت خواهد گردید]. [ صفحه 357
[